شعر و دکلمـه ویژه روز پدر؛
در روز پدر بـه کعبه سر حتما زد
بر بام نجف دو بال و پر حتما زد
در حسرت بوسه بر ضریح مولا
صد بوسه بـه دستان پدر حتما زد
*
*
پدر یعنی تپش درون قلب خانـه
پدر یعنی تسلط بر زمانـه
احساس خوب ، دکلمه در مورد معین حرم تکیـه بر کوه
پدر یعنی تسلی درون وقت اندوه
*
*
بی عشق علی تمام عمرم تلف است
هرنشود گدای او بی شرف است
در بین شناسنامـه ام حک گشته
این یک سندیست صادره از نجف است
*
*
بسر افــــتاده هـــــــوای تـــــو علی / جان عــــــالم بـه فدای تو علی
آیـــــــــد از عـــرش برین جبرئیل / کـه زنــد بوسه بـه پای تو علی
در جــــــــهان دل بـه تو بستیم علی / دیـــــده از غیر تو بستیم علی
عــــــــاشقت بــــــوده و هستم علی / مــــدح تو گفته خدای تو علی
قـــــلــب هـــــــا بیت ولای تو علی / بشنود صوت دعــای تو علی
شــــبــروان مست ولای تـــــو علی / جــــــان عالم بـه فدای تو علی
هستی مــــــــــا بـــود از هستی تــو / ایــــــن بود راز بقای تو علی
بـــــــــه شـهان از نظر قدر و شرف / مـــی زند طعنـه گدای تو علی
هیچغـــــــــیر خداوند و رسول / نـــــــبرد پی بـه بهای تو علی
بس کـه اوصاف تو پر قدر و بهاست / گفت وصف تو خدای تـو علی
*
*
باران گرفته هست زمـین را خبر کنید
امشب تمام عرش برین را خبر کنید
شب رفته هست اهل یقین را خبر کنید
قرآن رسیده هست امـین را خبر کنید
اعجاز خلقت دو جهان مـی رسد ز راه
تنـها دلیل خلقت جان مـی رسد ز راه
عالم تمام مست گل روی ماه او
صدها عزیز درون طلب یک نگاه او
یوسف نشسته هست پریشان بـه راه او
امشب حریم خانـه حق درون پناه او
آسوده باش کعبه کـه مـهمان رسیده است
امشب تمام جلوه ایمان رسیده است
وقتی علی بـه روی جهان دیده باز کرد
وقتی خدا بـه دست خود افشای راز کرد
«دستی هم آسمان بر حیدر دراز کرد»*
کعبه سه روز پشت سر او نماز کرد
حجت قبول کعبه کـه سعیت تمام شد
از این بـه بعد نام تو بیت الحرام شد
امشب نوای جن و ملک یـاعلی شده ست
امشب صدای ارض و فلک یـاعلی شده ست
وقتی تمام نان و نمک یـاعلی شده ست
حتی دعای باغ فدک یـاعلی شده ست
مولا علی، ولی علی و مقتدا علی
رهبر علی، امام علی، جان ما علی
*
*
ای ملائک گل بر افشانید کعبه را
بیشترگیرید امشب احترام کعبه را
با وضو حتما بهآرید نام کعبه را
بشنوید از چهار رکن امشب پیـام کعبه را
هم پیـام کعبه هم ذکرسلام کعبه را
مام کعبه آورد با خود امام کعبه را
ای حرم آماده شو که تا مـهمان داری کنی
مـهمان خویش را درون موج غم یـاری کنی
کعبه رکن دین را درون بغل بگرفته ای
مرشد روح الامـین را درون بغل بگرفته ای
اصل قرآن مبین را درون بغل بگرفته ای
جان ختم المرسلین را درون بغل بگرفته ای
هستی هست آفرین را درون بغل بگرفته ای
شیر حق حبل المتین را درون بغل بگرفته ای
قبله ی دل کعبه اهل یقین هست این پسر
منجی عالم امـیر المؤمنین هست ای پسر
نمـی داند چه شد جز ذات دادار علی
کعبه مـی گردد گرد شمع رخسار علی
از حجر بر عرش مـی تابید انوار علی
آفرینش داشت درون سر شوق دیدار علی
شد خدا درون خانـه خود مـهمان دار علی
بود ذکر حق بـه لبهای گهر بار علی
سنگهای کعبه مـی گفتند با صوت جلی
یـا علی و یـا علی و یـا علی
*
*
در هیـاهوی ملک صحن تو دیدن دارد
شربتی آب درون این کعبه چشیدن دارد
با اذان حرمت اشک چکیدن دارد
هم علی هم ولی الله اش شنیدن دارد
ای خدا حب علی اهل تمنا را بس
از دو دنیـای تو ایوان نجف ما را بس
خوش بـه حالم نجفم “مست امـین اللهم”
سر بـه دیوار حرم ملتمس درگاهم
یـاعلی گوشـه نگاهی بـه نگاهم، آهم
چقدر اشک بریزم کـه تو را مـی خواهم
چه خوش هست بین رواق تو ز پا افتادن
صد و ده بار درون ایوان نجف جان دادن
من مسکین چه یتیمانـه اسیرت شده ام
مومن خانـه ی گل، فرش حصیرت شده ام
یـاد “انگشتر و آن مرد” … فقیرت شده ام
و ز اهالی خیـابان غدیرت شده ام
شب و ایوان علی، جنون، نادعلی
هر طرف حرف علی ذکر علی یـاد علی
شیعه و صبح نخستین و تولای علی
شیعه و وقت مدد نام دلارآی علی
شیعه و عاقبتِ عمر و تماشای علی
شیعه و لحظه بـه لحظه “پدری های علی”
از عدالت چه بگوییم بـه جز عین تو شاه
با زیـادی رفو بر روی نعلین تو شاه
(مـهدی عبدالکریمـی)
*
*
در باغ جنان جلوه خورشید خوش است
در صحن چمن سایگه بید خوش است
ما را نـه بـه باغ و نـه بـه جنت کار است
هر جا کـه شود روی علی دید خوش است
*
*
جشن گل و ستاره
مـیاد دوباره روز
جشن گل و ستاره
چه روز خوب و شادی
وای چه صفایی داره
روز پدر مـی رسه
شاد مـی شـه بابای من
برای او مـی خرم
یـه شاخه گل، یـه پیرهن!
مـی گم مبارک باشـه
روز پدر بابا جون
الهی زنده باشی
ای پدر مـهربون
*
*
در ساعتی شگفت، مکعّب شکست و بعد
مردی بـه جای قبله ی مردم نشست و بعد
رکعـت شـد و نمـاز شد و حمـد و سوره شد
آمـد طلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد
با یک نــفر شبیـه خـودش گشـت روبرو
خود را گرفت ثانیـه ای روی دست و بعد
آیـات نوبری ز درخت انار چیـد
و خواند از تشـهّدش: دکلمه در مورد معین حرم از بود و هست و بعد
مِثلِ مَثل شد و به زبانِ همـه شکفت
از راه حلق درون ته دل ریشـه بست و بعد
چون روحِ درون نسوجِ گیـاهان حلول کرد…
یک خوشـه خورد از خودش و کرد مست و بعد
مقداری از ترشّح او را زمـین چشید
قیمت گرفت خاک اراضیِ پست و بعد
ما را ببخش ما کـه گناهی نداشتیم
او خواست اهل بادیـه را بت پرست و بعد
هر سال گفت که تا که بگویند شاعران:
در ساعتی شگفت مکعب شکست و بعد…
شاعر:حجت الاسلام رضا جعفری
*
*
ولایت را وضـو دادند امشب
زبان را ذکر هو دادند امشب
به یمـن مقـدم مولـود کعبه
حـرم را آبـرو دادنـد امشب
شب عیـد امـیـرالمـؤمنین است
علی با رب کعبه همنشین است
به دور کعبـه گـردد ماه، امشب
حرم را بخت شد همراه، امشب
همـین کـه زادگـاه مرتضی شد
ولادت یـافت بیـتالله، امشب
خدا بر خلقت خود آفرین گفت
حرم هم یـاامـیرالمؤمنین گفت
ملایک! کعبه را درون بر بگیرید
همـه عیـدی ز پیغمبر بگیرید
هجـوم آریـد بـر رکـن یمـانی
مـراد خـویش از حیـدر بگیرید
تمـاشـای رخ حیـدر مبارک
طـواف جـان پیغمبر مبارک
جهـان غـرق فـروغ ابتـدا بود
زمـین دریـای انـوار هُـدی بود
حرم که تا صبح، ذکر یـاعلی داشت
علی بـود و علی بود و خدا بود
صنم هم ذکر الله الصمد داشت
نـدای قـل هـوالله احد داشت
محمّد! دست عالم گیرت این است
نگهـدارنــدۀ تکبیرت ایـن اسـت
نـه تنـها دست و بازو، جان شیرین.
نـه تنـها شیر تو، شمشیریت این است
خدا داند کـه این هست و جز این نیست
کسـی جـز او امـیـرالمـؤمنین نیست
حرم آغـوش خـود را بـاز کرده
ســرود یــاعلـی آغــاز کـرده
تماشا کن تماشا کن محمّد
که کعبـه تـا خـدا پـرواز کرده
عیـان، بیپرده حسن داوری شد
که امشب آفرینش حیدری شد
دلا! امشب خدا را با علی بین
جـلال کبریـا را بـا علی بین
محمّـد را تماشـا درون علی کن
تمـام انبیــا را بـا عـلی بین
اگـرچـه زادگـاه او حرم بود
خدا بهر علـی آغوش بگشود
خدا درون صـورت حیـدر درخشید
زمـیـن و آسمان را نـور بخشید
به دخت شیر، امشب داد شیری
که درون آغـوش پیغبمـر خروشید
زبان بگشود؛ قرآن خواند، تکبیر!
بتــان کعبـه را لرزانـد، تکبیر
فشاند از لعلگوهر؛ سخن گفت
ز وحــی خالـق داور سخـن گفت
همان اول کـه چشم خویش بگشود
فقط با شخص پیغمبر سخن گفت
که یـا احمد! منم شمشیر و شیرت
وصیات، حافظ دینـت، وزیـرت
خـدا بهـر تـو حیـدر آفریـده
معیـن و یـار و یـاور آفریـده
تـو را بهـر نجات خلق عالم
مـرا بـر فتـح خیبـر آفریـده
امـیرالمـؤمنینــم؛ شیــر حقـم
تو دست حق و من شمشیر حقم
تو جانان، جان شیرینت منم من
نگهـدارنـدۀ دینـت منـم من
تمــام نعمــت پـروردگـارت
کمـال دیـن و آیینت منم من
به بازوی علی حق را نگه کن
احد را بدر و خندق را نگه کن
تو را تیر قضا درون شست حیدر
فدایت باد، بـود و هست حیدر
علم بـر شانۀ من، حکم از تو
بود شمشیر تو درون دست حیدر
نـه از خیبر نـه از خندق سخن بود
کلیـد فتـح تـو درون دست من بود
مـن از آغـاز خلقـت بـا تو بودم
چه درون جلوت چه خلوت با تو بودم
در اسلاب رسل بـا هم نشستیم
چه درون معنی چه صورت با تو بودم
نـه تنـهـا بـا تو از اول نشستم
همانا که تا که هستم با تو هستم
از آن روزی کـه احمد آفد
علـی را بــر محمّـد آفد
دو روح آشنـا را درون دو پیکـر
ز یـک روح مجــرد آفد
نـه حرفی از زمـین نـه از سما بود
علی بـود و نبـی بـود و خدا بود
علی! تو هستـیِ هسـتآفرینی
تو هم حقـی و هم حقالیقینی
به پیغمبر قسم بعد از محمّد
تـو، تنـهـا تـو امـیـرالمؤمنینـی
فقط حق تو تنـها، این مقام است
لبـاس نور بر ظلمت حرام است
تو درون جسم رسل جانی علی جان
تو توحیدی، تو ایمانـی علی جان
به قرآن مـیخورم سوگند، مولا!
تو قرآنی تـو قرآنی علـی جان
عبـادت هیـزم نـار اسـت بـیتو
بهشت ار گل دهد خار هست بیتو
کتـابالله را جـان نیسـت بـیتو
ملـک را نیـز ایمـان نیست بیتو
مسلمـان نیستـم گـر کذب گویم
که سلمان هم مسلمان نیست بیتو
تــولا و تبـرا هسـت دینـم
بدانید ای همـه عالم من اینم
مـرا بـا مـهـر حیدر آفد
ز خـاک کفش قنبر آفد
زبـان مـیثمـی دادنـد بر من
نفسهـایم دمـادم یـاعلی شد
تمام نخلِ «مـیثم» یـاعلی شد
شاعر:استاد سازگار
(زمزار)
. دکلمه در مورد معین حرم . دکلمه در مورد معین حرم[شعر و دکلمـه ویژه روز پدر - زمزار | تفریح و سرگرمـی دکلمه در مورد معین حرم]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 10 Jul 2018 14:33:00 +0000